آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

اولین جمله❤❤❤

سلام عشق کوچولوی مامان ...باور کن اصلا وقت ندارم الان هم شما خوابی دلم نیومد این پست رو نزارم اول اینکه این چند شبها اذیت کردی و البته اذیت هم شدی از بدخوابی که به شکر خدا دو روزه دوباره افتادی روی روال و زود میخوابی البته زود که میگم ساعت11شبه ها و صبح هم تقریبا زود بیدار میشی البته به زورِ دایی جون  شما اولین جملتو گفتی       هزار هزار آفرین البته الان 2 جمله میگی ماما بی بی پی پی=مامان من تو بی بی پی پی کردم الهی فدات بشم که قبل از پی پی  کردن خبرم میکنی و بعدش فوری میری جلو دستشویی و دنبال دمپاییهات و هی میگی پا پا...تا من پات کنم و ببرمت و اما دومین جمله:آبی بِ آدا=آب ...
27 اسفند 1392

7سال با عشق گذشت...

جغرافیای کوچک من بازوان توست ای کاش تنگ تر شود این سرزمین من... عشق یک واژه زلال است ،تو باید باشی قلبِ من زیر سوال است،تو باید باشی فال حافظ زدم آن رند غزلخوان هم گفت... زندگی بی تو محال است،تو باید باشی... باعشق ،تقدیم به همسرمهربونم... 7سال از آشنایی من و باباجی میگذره و من هر روز بیشتر معنی عشق رو احساس میکنم و هر لحظه خدا رو شکر میکنم به خاطر عشقی که در وجودم گذاشته و به خودم می بالم که با گذشت 7 سال هنوز هم مثل روزهای اول دوستش دارم و البته باباجی هم منو دوست داره ها چون دوست داشتن یک طرفه نمیشه و همیشه از خدا میخوام که زندگیت با عشق باشه همیشه و هر لحظه...
22 اسفند 1392

چند قدم تا بهار با آیسا و جوجه ها

تو کار دستی خدایی...   سلام عشق کوچولوی من ... فدات بشه مامان که دیر به دیر میام چونکه شما نمیزاری خوب تو خونه خودمون خوب میخوابی اما اینجا همش ورج و وورجه میکنی عشقققققققققققققم... آیسا جونم موهای قشنگتو کوتاه کردم که از این بابت خیلی ناراحت شدم یعنی بردمت آرایشگاه قرار بود فقط چتری هاتو کوتاه کنم که نمیدونم چرا وقتی دست آرایشگر رفت پشت موهات من لال شدم الانم که یادم می افته غصه میخورم ببخشید اما خیلی بامزه شدی عشقم الهی بمیرم که فقط اشکات مثل مروارید میافتاد پایین و تا قیچی کنار گوشت می اومد میگفتی گٌ گٌ... عشق مامان بازم شرمنده... با مامان مهخناز و خاله نازی رفتیم بارزار و خاله نازی واست جوجه خرید و شما کلی ذوق کردی تا او...
19 اسفند 1392

15 ماهگی پرتقالی....

چشم چشم دو ابرو.... چقدر خدا برای کشیدنت آواز خوانده...!!! سلام عشق دوست داشتنی من...آیسای ماهم 15 ماهگیت مبارک عشقم .ببخشید دیر وبتو آپ کردم چون مشغول مامان مهناز و بیمارستان و...و خدا رو هزار بار شکر که به خیر گذشت و مامان جونمون صحیح و سالم به خونه برگشت  عزیزم خیلی اذیت شد ایشالا خدا سایشو از رو سرمون کم نکنه چقدر خونه بی مامان بد رنگه حتی بی رنگ هم نیست خیلی بد رنگه ایشالا همیشه باشه و از حضورش خونمون سبز باشه و از دوستای مهربونم ممنون که به یادم بودن و احوال مامان مهناز رو میپرسیدن... اما اندر احوالات این روزهای شما... کلمات جدید... دا دو ای ضا=دایی جون رضا نانا=به نانا(موز) آزا=زرافه ندو=نکن بیش=بشین بس=بسته ...
7 اسفند 1392
1